عشق و عطش(امام حسین)

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

برخورد یک شهید با دختر بی حجاب

15 آبان 1399 توسط خوشدوني فراهاني

دختر بد حجابی در حال عبور از خیابان بود. چند قدم که از آن دختر دور شدیم، گفت: باید به آن دختر تذکر بدهم. به سمت آن دختر رفت و……

 

 

در خانواده مذهبي چشم به جهان گشود. در دوران نوجوانی كتابخانه شهيد علي بابايي را در روستا راه اندازي كرد و گروه تئاتر تشكيل داد. محمد علی سپس در حوزه علميه خاتم الانبياي بابل مشغول به تحصيل شد. با پيام امام خميني(ره) در خصوص اعزام به جبهه‌ها، به خیل بسیجیان پیوست.


اين بسيجي غواص در عملياتهاي متعددي از جمله؛ عمليات قدس 1 و2 ، والفجر 8 وعمليات ياصاحب الزمان(عج) شرکت داشت كه در اين عمليات با اصابت تركش به ريه مجروح شد و بعد از بهبودي دوباره به جبهه شتافت و براي عمليات‌كربلاي چهار‌آماده شد.

 

گويا كربلاي 4 براي محمد علي وعده وصال با حق تعالي بود، او در كربلاي 4 به آرزوي خود رسيد ودر اين عمليات به مقام رفيع شهادت نايل شد. پيكر پاك محمد علی پس از دوازده سال به زادگاهش بازگشت ودر گلزار شهداي بيشه سر (سيد ميرزا) و در كنار دوستان و همرزمان بسيجي‌اش آرام گرفت.

 

بر اساس این گزارش، برگی از دفتر زندگی پر افتخار این هنرمند شهید را برگرفته از کتاب “نگین گردان یارسول” که توسط مصیب معصومیان؛ برادر شهید و از یادگاران گرانقدر دفاع مقدس گردآوری شده است، تقدیم می کنیم. گفتنی است: از دست نوشته‌هاي این شهيد هنرمند نیز 3 اثر به نام‌هاي خاطرات جبهه و جنگ، زمزمه‌هاي شهود و ياداشت‌هاي اروند به چاپ رسيد.

 

امر به معروف به دختر بی حجاب

در سال 1362 یک روز اینجانب باتفاق شهید محمدعلی و غلامرضا ولی اللهی و تنی چند از برادران رزمنده از بابل عازم اهواز بودیم در میدان 17 شهریور و خیابان شهریارپوری دختر بدحجابی در حال عبور از خیابان بود. چند قدم که از آن دختر دور شدیم ایشان گفت: باید به آن دختر تذکر بدهم. به سمت آن دختر رفت و به آن دختر تذکر حفظ حجاب داد و آن دختر هم حرف ایشان را گوش نمود و حجاب خود را کامل کرد. در مقابل بی تفاوتی بعضیها نسبت به اسلام و جامعه اظهار نگرانی میکرد و به ما سفارش میکرد؛ بی تفاوتی در قبال انقلاب و ارزشهای انقلابی خیانت به همه دستاوردهای انبیاء، اولیاء و پیامبران الهی می باشد. /راوی محمدگل محمدیان

 

فردای قیامت یقه اش را میگیرم

دایی به ولایت فقیه علاقه ی خاصی داشت. یکی از آشنایان به حضرت امام حرف تندی گفته بود. وقتی به گوش دایی رسید عصبانی شد و گفت: هر کس بخواهد به انقلاب و امام توهین کند چه دوست باشد چه آشنا و چه برادر فردای قیامت یقه اش را میگیرم و او را کشان کشان به محکمه خدا میبرم. راوی عاتیکه فلاحیان(خواهرزاده شهید)

 

محمد علی معصومیان 2/2/1365

منطقه عملیاتی والفجر 8 – فاو

 نظر دهید »

روایت دختر بی علاقه به حجاب از دوست شهیدش

14 آبان 1399 توسط خوشدوني فراهاني

قصه تحول یک بانو که چادرش را از یک شهید هدیه گرفت شنیدنی است؛ دختری که علاقه‌ای به حجاب نداشت اما…

من در خانواده‌ای تقریباً مذهبی بزرگ شده‌ام؛ می‌گویم تقریباً چون خانواده‌ام با دین و مذهب مشکلی نداشتند و نماز و روزه‌شان نیز به‌جا بود و پدر و مادرم راحت بگویم خیلی به من برای داشتن حجاب کامل سختگیری نمی‌کردند؛ این را بانوی سمنانی می‌گوید که پس از سال‌ها بی‌رغبتی به چادر اکنون چادر را پوششی امن برای خود می‌داند.

این بانوی سمنانی می‌گوید من هم فقط زمانی که به مدرسه می‌رفتم چادر می‌پوشیدم و در غیر این زمان چادر سر کردن را امری بیهوده و دست و پاگیر می‌دانستم؛ البته این را هم بگویم چادر برایم قابل‌قبول بود؛ اما رعایت آن برایم سخت بود.

او اضافه می‌کند با توجه به اینکه در شهری که زندگی می‌کنم اکثر خانم‌ها چادری هستند؛ من نیز به‌اجبار برای بیرون رفتن از منزل در سطح شهر چادر سر می‌کردم؛ اما در خارج از شهرم و برای مثال زمانی که به مسافرت می‌رفتیم چادر با خود همراه نمی‌بردم و مانتویی بودن را به چادری بودن ترجیح می‌دادم؛ چون احساس آزادی و راحتی بیشتری می‌کردم و احساس می‌کردم اگر چادر بپوشم سن و سالم بیشتر به نظر می‌رسد.

بعد از ازدواج نیز به‌اجبار چادر سر کردم
این بانوی سمنانی می‌گوید تا اینکه در سال 83 ازدواج کردم و ازآنجاکه پوشیدن چادر برای همسرم مهم بود باز هم همانند همان دوران مدرسه به‌اجبار و از سر بی‌رغبتی تنها برای احترام به همسر چادری شدم اما قلبا از این وضعیت رضایتی نداشتم.

او آرایش کردن را یکی دیگر از علاقه‌مندی‌های خود عنوان کرده و می‌گوید من معتقد بودم که آرایش کردنم برای دل خودم است نه برای دیگران. حال که به آن زمان فکر می‌کنم می‌بینیم آرایش کردن یعنی توجه دیگران را به خود جلب کردن و در حقیقت نیز همین‌گونه بود.

بانوی چادری امروز قصه درباره نحوه تحول و درگیری با خودش را این‌گونه برایمان توضیح داد که شبی در عالم خواب یکی از ائمه معصومین را دیدم که به من گفتند اگر حجابت را درست کنی همه مشکلاتت حل می‌شود؛ ما شما را دوست داریم؛ «مواظب جوانی‌ات باش» و فردای آن روز مدام این جملات و عبارت‌ها در ذهنم تکرار می‌شد و تا چند وقتی درگیر این خواب بودم و مدام با خودم کلنجار می‌رفتم.

او می‌گوید برای اینکه به‌نوعی آرامش بگیرم؛ تصمیم گرفتم قرآن بخوانم و خودم را چند وقتی با این کار آرام می‌کردم ولی باز هم احساس می‌کردم هیچ حسی ندارم و این شد که با یکی دوستانم که اهل مسجد و پایگاه بسیج بود و به عبارتی مذهبی و فردی مقید بود دراین‌باره صحبت کردم.

بانوی سمنانی اضافه می‌کند دوستم به من گفت وقتی قرآن می‌خوانی باید به معنای آیات توجه کنی و از اینجا بود که به دلیل این دوستی رفت‌وآمدم به پایگاه بسیج آغاز شد؛ وقتی وارد پایگاه بسیج شدم؛ عکس شهیدی را دیدم و با دیدن این عکس احساس شرمندگی به من دست داد و دیگر آدم سابق نبودم؛ کم‌کم آرایش کردن را کنار گذاشتم، در مهمانی‌هایی که نامحرم بودم مانتوی بلند می‌پوشیدم؛ اما هنوز دلم آرام نگرفته بود و به دنبال یک معجزه بودم.

برای گرفتن آرامش قلبی یک شهید را به‌عنوان دوست انتخاب کردم
او اضافه می‌کند به توصیه یکی از دوستانم برای اینکه آرامش قلبی پیدا کنم و گره مشکلاتم باز شود و از این آشفتگی روحی و روانی نجات پیدا کنم؛ یک شهید را به‌عنوان یک دوست واقعی انتخاب کردم و خود را در همه‌جا در محضر این شهید می‌دیدم و با خود می‌گفتم نباید فلان گناه را انجام دهم و یا فلان عمل و سخن را بر زبان بیاورم.

این بانوی محجبه سمنانی می‌گوید چهل روز زیارت عاشورا را خواندم و درست در شب چهلم خواب یک شهید را دیدم که برایم یک چادر هدیه آورده بود و به من این جمله را گفت که «نمی‌خواهی کربلا را از امام حسین (ع) بگیری و رفت».

او اضافه می‌کند این خواب تلنگری عجیب و اثرگذار در زندگی من بود و تحولی بسیار مثبت در من ایجاد کرد؛ از آن زمان به بعد نه‌تنها هرگز بدون حجاب چادر در محفلی حاضر نشده‌ام؛ بلکه آرایش در بیرون از منزل و در انظار نامحرمان را کنار گذاشته‌ام و اکنون می‌توانم بگویم دیگر آن آشفتگی‌های روحی و روانی را ندارم و قلبم به آرامش رسیده است.

این بانوی سمنانی می‌گوید این روزها چادر را همانند برگ‌های یک درخت می‌دانم که تا زمانی که درختان پربرگ و بار هستند یعنی در پوششی امن قرار دارند و زمانی که درختی بی‌برگ و بار می‌شود و شاخه‌های آن پیدا می‌شود دیگر از درجه اهمیت ساقط می‌شود و هر کسی به خود اجازه می‌دهد شاخه‌هایش را بشکند و آن را آتش بزند؛ یا اینکه تیشه به ریشه‌اش بزنند و آن را از هستی ساقط کنند.

او اضافه می‌کند امروز برای من چادر حکم همان برگ‌های درخت را دارد و با خود می‌گویم تا زمانی که در این پوشش امن قرار دارم؛ ایمن از هرگونه بلا و انحراف هستم؛ و امیدوارم که بتوانم تا وقتی زنده هستم؛ لیاقت داشته باشم چادر این حجاب برتر را که میراث بانو فاطمه زهرا (س) را حفظ کنم.

 نظر دهید »
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

لحظه شمار غیبت

از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون 1151سال شمسی6 ماه 7 روز 12 ساعت 15 دقیقه 39 ثانیه گذشته است . همچنان در گذر است آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
اللهم عجل لولیک الفرج

ذکر روز

ذکر روزسه شنبه

حدیث تصادفی

بپرهیز از این که خود را برای دیگران بیارایی و با انجام گناه به جنگ با خدا برخیزی

دانستنی ها

تمامی خرسهای قطبی چپدست هستند.

اوقات شرعی

امروز: سه شنبه 17 تیر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی:

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس